بنابر تحقیقات انجام شده، لباس و اکسسوری نقش مهمی در بیان طرح و قصه فیلمهای صامت ایفا میکنند. همین ویژگی برای فشن فیلم نیز محسوب میشود. به همین خاطر برخی برندهای فشن در تولید کارهایشان، نوآوری …
در مقالات قبلی درباره ویژگی های فشن فیلم و اینکه در کل فشن فیلم چیست ، صحبت کردیم. در این مقاله قصد داریم به سراغ سایر ویژگی های فشن فیلم برویم و درباره آن ها بیشتر بدانیم. در ادامه با مجله مد برندکده همراه باشید.
ویژگی فشن فیلم؛ زیبایی شناسی
فیلم کوتاه “اودیسه” برای برند کارتیه (Cartier) که در سال 2012 در فضای مجازی پخش شد، تنها در یوتیوب بالای 18 میلیون بازدید داشت. فیلم، قصه جواهراتی شبه یوزپلنگ را تصویر میکند که باید طی سفرهای اودیسهوارش، به یگانگی برسد. حیوان سمبلیک کارتیه از مکانهای مختلفی عبور میکند؛ از صحرای ساحارا و جنگلهای سیاه تا پاریس که مکان تولد برند است. فیلم کوتاه “اودیسه”، جزییات قرن نوزدهم را با دنیایی رویاگونه، حیوانات فانتزی و مکانهای سمبلیک ترکیب کرده است. تمامی آن چیزی که برند کارتیه بر آن تکیه دارد را میتوان به طور کامل در این فیلم کوتاه شاهد بود. کارتیه، زیباییشناسی غوطهور در دنیای برند خود را به بهترین شکل خلق کرده و سعی دارد تا هرچه بیشتر به مفهوم زیبایی نزدیک شود.
در موارد دیگر، مخاطب احساس یکپارچگی بیشتری با روند خلق برند میکند، به طوریکه حتی گاهی حس میکند مالک برند است. برای مثال، کمپین “هنر ترنچ” (Trench) برند بربری (Burbury) این اتفاق را زمانیکه ویدیوهایی از مردم در حال پوشیدن کتهای مشهور ترنچ پخش شد، رقم زد.
برخی برندهای لاکچری مانند دیور، شنل، هرمس، لووه یا لویی ویتون، معمولا زیبایی، شکوه، هارمونی، فریبندگی و گاهی اتفاق و لطافت را دنبال میکنند. فیلم چه قصهای از شخصیتها را دنبال کند و چه روند تولیدات را به نمایش بگذارد، در هر دو مورد هدف، زیبایی شناسی و افزایش اعتبار برند است.
شواستودیو (SHOWstudio) که توسط نیک نایت راه اندازی شده، هدفش نمایش فشن فیلمهای نوآورانه و خلاق است. شواستودیو با افتتاحش در سال 2000 خیلی زود به فضایی برجسته به عنوان لابراتوار فشن تبدیل شد و تاثیر زیادی بر روند کاری هنرمندان، استایلیستها و عکاسان گذاشت. وبسایت دیگری که در زمینه فشن فیلم کار میکند، Nowness است و در سال 2010 توسط LVMH برای برندهای لاکچری راه اندازی شد. هر دو وبسایت از پایه گذاران تجربهگرایی در زمینه فشن فیلم هستند و بخش بزرگی از نمایش فیلم را در قالب ویدیوآرت به نمایش میگذارند.
مسالهی رایج دیگری که نه تنها در فشن فیلم بلکه در باقی فرمهای دیگر هنر پست مدرن هستند، وجود دارد، استفاده از زیباییشناسی زشتی، نا-هارمونی، تاریکی و نامتعارف بودن است. قرار نیست در این مقاله درباره زشتی صحبت کنیم، اما بیان چند ایده میتواند نوری بر این بخش تاریک هنر فشن فیلم بتاباند و شناخت عمیق تری ارائه دهد. از نگاه کوپلن (Kuplen) که درباره زیباییشناسی “نازیبایی” تحقیق میکند، استفاده از زشتی (یا نازیبایی) برای به دست آوردن توجه مخاطب به بخشهای زشت کار نیست، بلکه دلایلی پشت آن وجود دارد. ذهن و تخیلات ما به واسطه زیبایی راهی را برای نظم و هارمونی پیدا میکند. در سمت مخالف “زشتی به طور قابل ملاحظهای، تخیلی بیش از حد و غنی تولید میکند که راه حل آن، با توجه به تواناییمان مشکلتر است. اما به صورت هدفمند، جستجو برای همین راهحل نشان میدهد که جهان با تمام تواناییهای شناختی ما قابل تحمل است.” از نگاه کوپلن ابژهی زشت غافلگیرکننده است، چرا که نه تنها به واسطهی حضورش، توجه مارا جلب نکرده، بلکه احساسات ما را فلج میکند و در عین حال “یادآوری” را به خاطراتمان پیوند میدهد. ما معمولا به چیزهای زشت و منزجر فکر میکنیم تا در آنها هارمونی پیدا کنیم و یا بسازیم. راهی دیگر برای توضیح موفقیت زشتی، جامعهی پست مدرن سخت باور است که خیلی دشوار میتواند به حس آمیزی زیبایی سنتی اعتماد کند.
روث هاگبن (Ruth Hogben) ، دستیار نیک نایت در شواستودیو از سال 2005 تا 2009 با افرادی همچون گرت پیو (Gareth Pugh) همکاری داشته و دنیایی را برپایه تاریکی، اهریمن، رنج، مرگ و زشتی خلق کرده است، اما با یک زیباییشناسی هدفمند.
خیلی از فیلمسازان و عکاسان، کارهای روث هاگبن را دنبال میکنند و تحت تاثیر او هستند. هدف تمامی هنرمندان، غافلگیری و خلق گفتگو با مشتری یا بیننده، پیرامون مفاهیم زیباییشناسی، زیبایی و زشتی است. اما با همه این تفاسیر، زیبایی و هارمونی محبوبتر از نازیبایی و تاریکی هستند. اغلب فشن فیلمها قصد دارند تا با حس تعادل و نظم، مشتریانشان را تحت تاثیر قرار دهند؛ حتی اگر آن فیلم در ژانر تریلر یا ترسناک باشد.
نقش اصلی تولیدات در فشن فیلم
بنابر تحقیقات انجام شده، لباس و اکسسوری نقش مهمی در بیان طرح و قصه فیلمهای صامت ایفا میکنند. همین ویژگی برای فشن فیلم نیز محسوب میشود. به همین خاطر برخی برندهای فشن در تولید کارهایشان، نوآوری به خرج داده و از فشن فیلم به عنوان راهی برای نزدیک کردن لباس به یک اثر هنری استفاده میکنند. لباسها اغلب نقش اصلی را ایفا کرده تا مفاهیم انتزاعی را به مخاطب برسانند. ویدیوها میخواهند روند خلق بی پایان مجموعهی طراح را نشان دهند؛ سختیها و فراز و نشیبها.
این دسته از فشن فیلمها، اغلب جایگزینی برای رانویهای کلاسیک هستند، چرا که خالقین ویدیوها، بواسطهی پارچهها، حرکت و مفهوم مجموعه، شخصیتپردازی اثرشان را انجام میدهند. آنها در عین حال که دست رد بر ترغیب مشتری و یا افزایش فروش نمیزنند، اعتقاد دارند که مارکتینگ نباید ترغیب کننده باشد و بینندگان میتوانند تنها از دیدن زیبایی لذت ببرند.
برندهای لاکچری، اغلب قصد دارند در ویدیوها، پروسهی خلاقهشان را به تصویر بکشند و یا یک طراح را معرفی کنند. برندهایی هم هستند که صنعتشان نقش مهمی ایفا کرده و تمرکزشان بر پروسهی تولید است و نه کیفیت بالای محصولات. در دنیای برندهای لاکچری، استدلال منطقی در رابطه با تسهیلات فروش، چندان تاثیری ندارد. تولیدات لاکچری، رابطهی خوبی با کاربردی شدن و ویژگیهای عملگرایانه ندارند. آنها فقط نشانههایی که به مفاهیمی همچون مرغوبیت، کیفیت، ترس، زیبایی و قدرت ارجاع میدهند را منتقل میکنند. از زمانیکه برندهای لاکچری نتوانستند به استدلالهای عملگرایانهی منطقی متوسل شوند، تصمیم گرفتند تا به خواستهای غیرمنطقی بپردازند. هدف، جذب مخاطب است و خلق امیالی که همگی توسط ارزشهای احساسی به دست میآیند.
یکی از نمونههای غیرعملگرایانه در فشن فیلم، همکاری روث هاگبن با گرت پیو است. پیو در طی این همکاری، مجموعهای را در قالب فرمت سمعی بصری به نمایش گذاشت که به طرز چشم گیری موفق بود ، مخصوصا فیلم Immagine 79 که در آن لباس نقش اصلی را ایفا میکند. اما مفهوم “زیبایی” توسط بعد هنری فیلم، کمی در سایه قرار گرفته است. حرکت، بافت، نور و رنگ، همگی در راستای خلق تجربهای (نا)زیبایی شناسانهاند. بیننده به راحتی میتواند تمامی ابعاد را به واسطهی طراحی خارقالعادهی اثر درک کند. بنابراین فشن فیلمها، عمل فریبندگی را اعمال کرده و ادراک احساسی را جایگزین مفاهیم میکنند.
اخیرا فشن فیلمها وارد بازیهای تکنیکی شدهاند و در زمینه ی تکنولوژی نوآوری هایی به خرج می دهند که می تواند ناشی از این حقیقت باشد که برندهای لاکچری معاصر، برندهای جریان اصلی و طراحان شناخته شده، استراتژیشان را با استراتژی تکنیکی برندهای لاکچری کلاسیک، همسو کردهاند. نبود میراثی غنی یا نداشتن نامی معتبر، برخی برندها را وادار کرده تا خودشان را تنها از طریق خلاقیت و نوآوریهای تکنیکی ارائه دهند و عنوان “تکنولاکچری” را با خود حمل کنند.
تصویر سمبلیک برندهایی که میراثی غنی دارند و دارای سری محصولات ویژه و شناخته شدهای هستند و با موفقیت، سالها تبلیغاتشان را پیش میبرند، یادبودی از ایدهی لاکچری کلاسیک فرانسهست که برپایهی کیفیت پارچه و لباسها شکل میگیرد و به اصطلاح “استایل پاریزین” (Parisian Style) گفته میشود: موسیقی آکاردئونی و فضاسازی مصنوعی، دکورها و مبلمانی که یادآور قصر ورسای (Versailles) است.
تکنولاکچری یا ترکیب فشن با تکنولوژی در کارهای گرت پیو و نیکولا فورمیشتی (Nicola Formichetti) برای شو استودیو به وفور دیده میشود. اما برای مثال پروژههای حسین شالایان به چیدمان هنری نزدیک تر است تا به مجموعهی فشن. همچنین فیلمهای کوتاه برندهایی مانند مارتین مارگیلا، مخصوصاVision Couture و Untitled همین احساس را منتقل میکند.
هویت، مبحث دیگری است که برای ساخت فشن فیلم سریعا مطرح میشود. اغلب برندهای تازه کار تمرکز زیادی بر فرهنگ رایج و ارزشهای اصلی مفاهیمی چون مینیمالیسم، سادگی، آزادی و قدرت دارند. آنها سعی میکنند تا با کمک کارگردانان به هویت مورد نظر فیلمشان برسند. استایل کاری کارگردان در همکاری با هویت برند، محصول نهایی را شکل میدهد.
در سال 2012 همکاری پرادا با رومن پولانسکی (Roman Polanski) به فیلم کوتاه A Therapy انجامید که تمامی خصایص پولانسکی در آن دیده میشود: بدبینی، فتیشیسم و تحلیل روانی. مفاهیم تکراری پولانسکی خیلی خوب با تصویر پرادا مبنی بر قدرت زنانگی و انتقاد از بورژوازی ترکیب شد. هویت میتواند برساختهی فیلمساز و یا طراح (برند) باشد، اما در هر حالت باید تاثیرگذاری و انحصاری بودن خود را داشته باشد.