رشد و گسترش پدیده مد و مدگرایی به ویژه در قالب مد‌های جهانی در دهه‌های اخیر،، تردید‌هایی را در میان دغدغه‌مندان فرهنگ عمومی برانگیخته است

دلیل اوج گیری فلسفه فشن و معماری بدن در عالم مدرن

در دهه‌های اخیر، رشد و گسترش پدیده مد و مدگرایی به ویژه در قالب مد‌های جهانی، بیم‌ها و تردید‌هایی را در میان دغدغه‌مندان فرهنگ عمومی، متفکران و سیاستگذاران اجتماعی درخصوص آثار و پیامد‌های آن بر زیست انسان معاصر به ویژه در جوامع سنتی که از سابقه تاریخی و سنت‌های فرهنگی عمیقی برخوردارند برانگیخته است.

مسأله‌ای که از حدود یک سده پیش در خاستگاه مدرنیته و همزمان با اوج گیری تحولات فرهنگی اجتماعی آن، خاصه در قامت پدیده «فَشِن» به‌طور برجسته‌ای موضوع مورد مطالعه جامعه شناسان شاخصی از اروپا و امریکا  از جورج زیمل و وبلن گرفته تا بلومر، گافمن، رولان بارت و… قرار گرفته است.

اینکه چرا و تحت چه شرایطی انسان معاصر به «مصرف اقلام مُد روز» گرایش فزاینده‌ای پیدا کرده است؟ مد از یک طرف چه ظرفیت‌ها و فرصت‌هایی را برای وی ایجاد کرده و از طرف دیگر چه مخاطراتی برای او به همراه داشته است؟

درک هر چه بهتر کارکرد و پیامد‌های مُد در زندگی انسان معاصر، پیش از هر چیز منوط به شناخت تحولات تاریخی است که ظهور و بروز اجتماعی این پدیده را شدت بخشیده است.

فشن

تغییراتی زیربنایی که از عصر رنسانس به بعد در ابعاد مختلف معرفتی و علمی، اقتصادی، صنعتی و تجاری و نیز سیاسی در جوامع غربی رخ داده و به نوعی در رهیافت‌های نظری متفکران اجتماعی در مطالعه پدیده مُد در متن جوامع مدرن بازتاب یافته است. چنین شناختی بویژه از رهگذر تجربه تاریخی و توضیحات نظری متفکران معاصر، به ما کمک می‌کند تا به عمقِ پدیده به ظاهر سطحی مد پی ببریم و از جایگاه و ساز و کار مد در مناسبات فردی و اجتماعی تصویری روشن‌تر داشته باشیم.

زمینه تاریخی پیدایش و توسعه مد از دوران رنسانس به بعد، رفته رفته پس از انقلاب‌های علمی (گالیله، کپرنیک، دکارت و…)، دگرگونی فرهنگی-مذهبی (نهضت پروتستانتیزم)، انقلاب‌های سیاسی بویژه انقلاب فرانسه (تحول در ساختار سیاسی و حکمرانی) و انقلاب صنعتی و پیدایش سرمایه‌داری (تحول در ساختار اقتصادی) و بویژه رشد و گسترش شهرگرایی، تغییرات شگرفی در زندگی انسان‌ها در جوامع جدید شکل گرفت که به نوبه خود نظم سنتی پیشین را به چالش کشیده و در تلاش برای جایگزینی نظم جدیدی بر زندگی بود.

نظمی سکولار مبتنی بر اندیشه اومانیستی که در جست‌وجوی آزادی انسان و رهایی وی از قیود تاریخی و تعلقات سنت بود و همگام با گسترش فرایند‌های صنعتی شدن در این جوامع، شکل گیری صنایع بزرگ، رشد کلان شهر‌های جدید مبتنی بر تقسیم کار و تخصصی شدن عملکردها، مهاجرت فزاینده از نواحی روستایی به کلانشهر‌ها و نیز تحول در ساختار طبقاتی (شکل گیری طبقات جدید بورژوازی و صاحبان صنایع) و… را به دنبال داشت؛ نظمی مدرن که به تشدید فردیت و فردگرایی در این جوامع و در بستر کلانشهر‌های جدید منجر شد.

سده نوزدهم در واقع عرصه ظهور بورژوا‌های (صاحبان ثروتمند صنایع) تازه به دوران رسیده بود که جلوه عینی موقعیت جدید ایشان در خانه ها، لوازم و به‌طور خاص در لباس هایشان تبلور می‌یافت. توریستن وبلن در همین ارتباط می‌گوید: «. مصرف چشمگیر کالا‌های گران قیمت، وسیله کسب آبرومندی برای نجیب زادگان تن آسا است…». به زعم او، ویژگی اصلی لباس‌های گران قیمت مُد روز، پیامی است که باید درباره کامیابی صاحب آن در نیل به منزلتی فراتر از طبقه کارگر، صاحبان حرفه یا سایر طبقه‌های شغلی ارسال کنند.

از دیگر سو، نیاز به تازگی و نو بودن ناشی از گسترش فرایند‌های صنعتی شدن، در زندگی مدرن، تغییر مداوم و امروزی بودن را به یک ارزش بنیادین تبدیل می‌کند که تمام ارزش‌های دیگر منوط به آن می‌شوند. از این‌رو است که ادعا می‌شود پدیدار شدن «مُد» به مثابه پدیده‌ای تاریخی با «مدرنیسم» یک خصیصه اصلی مشترک دارد و آن شکستن سنت و تلاشی بی‌پایان برای دستیابی به «نو» و «نو بودن» است.

این مدرنیته است که در جریان رشد فرایند‌های تولید انبوه صنعتی و گسترش روزافزون رسانه‌ها و بازنمایی‌های رسانه ای- در قالب مطبوعات، رسانه‌های الکترونیک و رسانه‌های جدید بر بستر اینترنت- میل به تغییر و نوشدن و تنوع‌طلبی و لذت‌جویی ناشی از مصرف‌گرایی را شدت بخشیده است و مد در جامعه مدرن- که با چرخه عمر کوتاه و موقتی و تغییر سریع و مداوم مشخص می‌شود- در همین نسبت رخ نمایی می‌کند.

در واقع، آنچه مد را در عصر مدرن متمایز می‌کند سرعت بالای تغییر و تحولات آن است. نیاز به تازگی و نو بودن ناشی از گسترش فرایند‌های صنعتی شدن در زندگی مدرن، امری است که از نظر امانوئل کانت در مد ضرورت دارد. از این‌رو است که آپادورای نیز خاطرنشان می‌کند که مد بیانگر سرعت زیاد، تغییر سریع، توهم دسترسی کامل و قابلیت تبدیل بالا است و «جنون تازگی» میلی است که هرگز نمی‌توان کاملاً آن را سیراب کرد.

مد و فشن تنها موضوعی در رابطه با پوشاک نیست، بلکه می‌توان آن را به‌صورت یک نوع ساز و کار و ایدئولوژی در نظر گرفت که تقریباً در هر حوزه‌ای از دنیای مدرن قابل ردیابی است. ساز و کاری که بیش از هر حوزه، در «معماری بدن» یا همان نوع پوشش و آرایش بدن و تغییرات آن متبلور و برجسته شده است.

کلانشهر مدرن متفاوت از گذشته ساخت یافته و با تخصصی شدن عملکردها، تقسیم کار شدید و گسترش فرایند‌های عقلانی و مناسبات حساب‌گرایانه از یک سو و کمرنگ شدن منابع هویت‌بخش سنتی از جمله خانواده و شبکه‌های سنتی خویشاوندی و محلی از سوی دیگر، به نحو فزاینده‌ای به فردیت انسان‌ها برای عمل به‌عنوان سوژه‌های مستقل در محیط کلانشهر دامن می‌زند و مسأله هویت و هویت یابی در وجه فردی و اجتماعی آن را برجسته می‌کند.

از نظر جورج زیمل، در شهر معاصر همه چیز نو، سریع و گذرا است و بیگانگان شهروندان را محاصره کرده‌اند. گمنامی نسبی افراد در یک شهر موجب پیدایش نیاز به تمایز شخصی و راهی برای متمایز ساختن خویش از انبوه مردم می‌شود. در واقع انسان در شهر مدرن ناچار است در برابر تنزل یافتن و فرسوده شدن به دست مکانیسم اجتماعی تکنولوژیک مقاومت کند. یکی از شکل‌های این مقاومت را می‌توان در جست‌وجو برای روش‌های تأکید بر تشخص و تفاوت اجتماعی پیدا کرد.

گرایش عاملیت‌های انسانی به مصرف اقلام مُد روز و مدگرایی از جمله این روش‌ها است که تمایزیابی و تطبیق با اقتضائات زندگی شهری را به منظور ساخت هویت خود ممکن می‌کند. به تعبیر آنتونی گیدنز، بتدریج «بدن» به پروژه‌ای بازتابانه از هویت فرد تبدیل می‌شود و اساساً هویت مدرن در جست‌وجوی هویتی است که در آن بدنه مکان و منبعی برای حضور آن است.

با این تصویر اجمالی از زمینه پیدایش و گسترش پدیده مُد در جهان معاصر بویژه در قالب سبک پوشش و آرایش بدن، می‌توان برداشتی اولیه از ماهیت و فلسفه مد و مدگرایی حاصل کرد و جایگاه، ظرفیت‌ها و مخاطرات آن در زندگی انسان معاصر را با دقت بیشتری مورد واکاوی قرار داد. بر همین اساس بخشی از این ظرفیت‌ها و مخاطرات را مرور می‌کنیم.

فشن

ظرفیت‌ها و مخاطرات مد و فشن در زیست انسان معاصر

۱. هویت‌یابی؛ همرنگی و تمایز

مُد و فشن میل به تغییر و نو شدن را در انسان معاصر ارضا می‌کند، به او کمک می‌کند تا با تغییر و تحولات پیوسته محیط اطراف خود در زندگی شهری هماهنگ شود و در عین همرنگی و هماهنگی، بتواند خود را از دیگران متمایز کند و به قول زیمل، مد، دیالکتیک میان میل فرد به شبیه بودن به دیگران از یک سو و در همان حال متمایز بودن از دیگران است. هم گویای تمایزات طبقاتی است و هم موجب همبستگی‌های گروهی می‌شود. این حاکی از یک تناقض ذاتی در مُد است، چه اینکه فرد همزمان هم فردیت و هم همرنگ جماعت شدن را می‌پذیرد و ابراز می‌کند.

آرایش بدن و مد در جهان معاصر به یکی از منابع و کانون‌های جدی در هویت یابی افراد تبدیل شده است. در واقع افراد با مصرف اقلام مدروز به‌صورت پیوسته به‌دنبال ساخت و بازتولید هویت خود در جهان متغیری هستند که ایشان را از هر سو احاطه کرده است.

۲. انتقال تصویر فرهنگی (مد به مثابه رسانه)

مُدها در واقع الگو‌های فرهنگی هستند که از سوی بخش معینی از یک جامعه برای دوره زمانی نسبتاً کوتاهی پذیرفته شده و سپس رخت برمی‌بندند. ارجاع به فرهنگ بخش مهمی از تعریف یا توضیح چیستی مُد است و هر تعریفی از مُد، ضرورتاً به فرهنگ اشاره خواهد داشت. در واقع مُد به‌عنوان منبعی از هویت، ارزش ناملموسی را با خود حمل می‌کند که در یک حوزه فرهنگی اجتماعی وضع می‌شود. از این رو، با توجه به ارتباط و پیوستگی آن با هویت فرهنگی یک جامعه و وجه نمادین و رسانگی آن، پدیده‌ای مهم و اثرگذار در ارائه تصویر فرهنگی یک کشور یا ملت است.

از سوی دیگر، در روند جهانی شدن (یا جهانی‌سازی) فرهنگی و در صورت انفعال در برابر فرهنگ رقیب (به‌طور خاص فَشِن غربی به‌عنوان صنعت مسلط فشن) مد و مدگرایی می‌تواند مخاطره‌ای جدی برای از میان رفتن ظرفیت‌های فرهنگ بومی بویژه در نوع پوشش و آرایش بدن باشد.

۳. خلاقیت و لذت

مد را می‌توان یک جلوه خلاق فرهنگی دانست که از لحاظ بوم‌شناختی به مثابه نظامی از معانی عمل می‌کند و برای بقا و رونق یافتن، دائماً نیاز به ترویج و پرورش، تجدید، تجاری‌سازی و بازتولید ذائقه عمومی دارد.

امروزه یکی از صنایع پرطرفدار و سودآور خلاق فرهنگی در جهان معاصر، صنعت فرهنگی مد لباس است که در عین دستاورد‌های اقتصادی، نقشی جدی در انتقال ایده‌های نو و رشد فرهنگی جوامع مبتنی بر میراث فرهنگی بومی آن‌ها ایفا می‌نماید. از این رو، عنصر خلاقیت در کانون طراحی مد به‌عنوان یک صنعت خلاق فرهنگی قرار دارد و مد در عین ظرفیت‌های بی‌نظیر در خلق ارزش اقتصادی، می‌تواند تبلور خلاقیت و نوآوری‌های فرهنگی یک جامعه باشد.

خلاقیت و لذت همچنین در مصرف مد و سبک پوشش از سوی انسان معاصر متبلور است. مالکولم بارنارد (۱۹۹۶) در مورد مصرف خلاقانه معناساز مد می‌گوید: «معنا و اهمیت فرهنگی مد همانقدر که به بیانات حساب‌شده طراحان مد بستگی دارد به خلاقیت جمعی مصرف‌کنندگان نیز مربوط می‌شود. مد همچون بسیاری از اقلام مصرفی در جامعه مصرفی نوین، فرصتی برای خلاقیت افراد در برساختن هویت هایشان و نمایش آن در زندگی روزمره فراهم می‌آورد، در عین اینکه همواره با نوعی دلزدگی عجین است.»

هربرت بلومر نیز در «نظریه انتخاب جمعی» خود در توضیح ساز و کار مد بیان می‌کند که مکانیسم مد در پاسخ به میل و علاقه به «در مد بودن» است، به اینکه پهلو به پهلوی چیزی باشی که موقعیت و اعتبار خوبی دارد. همچنین به گفته فینکلشتاین مطابق مد بودن می‌تواند تجربه‌های لذت‌بخشی برای افراد به همراه داشته باشد و پوشیدن لباس‌های دلخواه و دلپذیر می‌تواند به رؤیا‌های فرد در زمینه پروراندن خویشتن دیگری برای خود، دامن بزند.

۴. زوال قوه انتقادی، اسارت نفس و ازخودبیگانگی

یکی از پیامد‌های منفی مدگرایی و فقر سواد مد «زوال قوه انتقادی انسان» است؛ چه اینکه در مد و مدگرایی به‌طور غالب «سلیقه» منحصر به «نو بودن» می‌شود و اساساً هیچ‌چیز آسان‌تر از ارزیابی صرف نو بودن یک کار بدون توجه به زوایای پنهان و کارکرد‌های آن نیست.

مضاف بر اینکه پی جویی و دنباله‌روی افراطی اقلام مد روز به نوبه خود نوعی اسارت و قید و بند را بر انسان معاصر تحمیل نموده است که بسیار متفاوت از آن قیود سنتی است که انسان مدرن با شعار «آزادی» داعیه رهایی از آن را داشته و دارد و در نهایت در اثر پیشرفت یکجانبه فرد و شیءوارگی به نوعی ازخودبیگانگی می‌انجامد.

به قول لارس اسونسن در کتاب فلسفه فَشِن: «ما از بند سنت رهیده ایم، اما بنده رسوم جدید شده ایم. سخت‌تر می‌کوشیم که شخصیت خود را بروز دهیم، اما در عمل اغلب به شکلی متناقض انتزاعی غیرشخصی را به نمایش می‌گذاریم.»

«جنون تازگی» میلی است که هرگز نمی‌توان آن را سیراب کرد. نیاز به تازگی و نو بودن ناشی از گسترش فرایند‌های صنعتی شدن در زندگی مدرن، امری است که از نظر امانوئل کانت در مُد ضرورت دارد و یکی از پیامد‌های منفی مدگرایی «زوال قوه انتقادی انسان» است.

مُد و فَشِن تنها موضوعی در رابطه با پوشاک نیست، بلکه می‌توان آن را به‌صورت یک نوع ساز و کار و ایدئولوژی در نظر گرفت که تقریباً در هر حوزه‌ای از دنیای مدرن قابل ردیابی است. ساز و کاری که بیش از هر حوزه‌ای در «معماری بدن» یا همان نوع پوشش و آرایش بدن متبلور شده است.

از نظر جورج زیمل، در شهر معاصر همه چیز نو، سریع و گذرا است و بیگانگان شهروندان را محاصره کرده اند. گمنامی نسبی افراد در یک شهر موجب پیدایش نیاز به تمایز شخصی و راهی برای متمایز ساختن خویش از انبوه مردم می‌شود. در واقع انسان در شهر مدرن ناچار است در برابر تنزل یافتن و فرسوده شدن به دست مکانیسم اجتماعی تکنولوژیک مقاومت کند. یکی از راه‌های مقاومت، گرایش عاملیت‌های انسانی به مصرف اقلام مُدروز و مدگرایی است.

نیاز به تازگی و نو بودن در زندگی مدرن، تغییر مداوم را به یک ارزش بنیادین بدل می‌کند که تمام ارزش‌های دیگر منوط به آن می‌شوند. از این‌رو است پدیدار شدن «مُد» با «مدرنیسم» یک خصیصه اصلی مشترک دارد و آن شکستن سنت و تلاشی بی‌پایان برای دستیابی به «نو بودن» است.

مُد و فشن میل به تغییر و نو شدن را در انسان معاصر ارضا می‌کند، به او کمک می‌کند تا با تغییر و تحولات پیوسته محیط اطراف خود در زندگی شهری هماهنگ شود و در عین همرنگی و هماهنگی، بتواند خود را از دیگران متمایز کند و به قول زیمل، مد، دیالکتیک میان میل فرد به شبیه بودن به دیگران از یک سو و در همان حال متمایز بودن از دیگران است. هم گویای تمایزات طبقاتی است و هم موجب همبستگی‌های گروهی می‌شود.

نظرات (1)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن
ورود
بستن
سبد خرید (0)

هیچ محصولی در سبد خرید نیست. هیچ محصولی در سبد خرید نیست.





fa_IRPersian