بدون شک عصر ویکتوریا در زمینهی مد و فشن یکی از موثرترین دورانهای تاریخ است. دوران عظیمِ تجمل، استایل و عشق (شاید ترکیبی ازهرسه اینها) که با دوران حکومت ملکه ویکتوریا در انگلستان هم راستاست (۱۹۰۱-۱۸۳۷). در طول شصت و سه سال حکومت ملکه ویکتوریا اغلب ترندها توسط خود ملکه تعیین میشدند. سلیقه و سبک او در راستای برجسته جلوه دادن زیبایی بود و بسیاری از وقایع زندگی شخصی او به ویژه از طریق هنر و جواهرات در آن زمان بازتاب می یافت.
این عصر دورهی بزرگ تحول بود و مردم بیشتر درگیر مفاهیم جدیدی مانند مرگ و فطرت میشدند. مردم عصر ویکتوریا معمولا برای احترام به این مفاهیم جدید دست به کارهای عجیب و غریب میزدند، مخصوصا در زمینهی اکسسوری ها. از لوازم کاملا کاربردی تا چیزهای خیلی عجیب، جواهراتی میساختند که علامت سوال بزرگی در ذهن ایجاد میکرد ولی در عین حال منبع الهامی برای طراحان زبدهی سالهای بعدی شد.
جواهرات حشرهای
با اینکه خیلی ترند حیوان دوستانهای نبود، این ترندِ متناقض در میانه ی انقلاب صنعتی به عنوان راهی برای حس نزدیکی زنان با مادر طبیعت در زمانِ روند سریع صنعتی شدن بود. مادامی که شهرها و کارخانهها بزرگتر و موفقتر میشدند، مردم شهریِ عصر ویکتوریا با جمع آوری گیاهان و کشتن حیوانات برای تاکسیدرمی (که هر دو از سرگرمیهای محبوب زمان بود) روابط خود را با دنیای طبیعی گسترش میدادند. در طول میانه های سال های ۱۸۰۰ آویزان کردن گردنبندی شبیه به قفس کوچک که سوسکی زنده در آن میجنبد یا ساسهایی که اغلب با فلزات گرانبها و سنگهای قیمتی و نادر تزیین شده بود کاملا مطابق مد روز بود. در جایی دیگر برخی کرمهای شب تاب را مانند سنجاق به موهای خود میزدند در حالی که برخی دیگر تا جایی پیش رفته بودند که آنها را مستقیم به لباس خود میدوختند. در سال ۱۸۹۱ خانومی بنام دی جونز یک الماس را به پشت سوسکی بست و به او آموخت طوری روی گردن او پرواز کند که مسیر پروازش به شکل یک گردنبند باشد! عجب سبک منحصر بفردی!
هرچقدر عجیب بنظر برسد، این ترند اولین موردی نبوده که تاریخ به خود دیده است. جواهرات حشرهایِ عصر ویکتوریا آداب و رسوم مایانهای باستان را که خود را با سنجاقهای حشرهای به نام Maquech میآراستند منعکس میکردند. ولی این ترند ریشهدار هم خیلی زود کنار رفت. به دلیل اینکه با گذشت زمان مردم بیشتری ترغیب میشدند که ظاهر خود را با تزیینات طبیعی بیارایند، تقاضا برای جواهرات حشرهای خیلی از حشرات را در معرض خطر انقراض قرار داد. در دهههای پیش رو نمونههایی از طراحیهایی از حشرات مصنوعی توسط طراحانی مانند السا اسکیاپارلی رواج مییابند که تفسیری عجیب و غریب و مزاح گونه از آن ترند وحشتناک دورهی ویکتوریا است.
روکش کالسکه ای
شاید هوشمندانهترین پیشرفت در زمینهی جواهرات در عصر ویکتوریا پوشش کالسکه ای باشد که به منظور پنهان کردن سنگهای نادر و قیمتیِ یک بانو طراحی شده بود تا حین سفر با کالسکه از جلب توجه راهزنان جلوگیری کند. این جواهر که از مواد مختلفی مانند طلای ۱۸ عیار یا مینا ساخته میشد، مانند گویی زیرک تکهای جواهر را در دل خود پنهان میکرد تا ارزش واقعی گوهر را از سارقان پنهان کند. امروزه این روکش کالسکهایها برشی جالب از تاریخ ارائه میکنند اما اکسسوریهای نادری هستند که حتی اگر هم بتوانید پیدا کنید قیمت بسیار گزافی دارند.
شتلین (CHATELAINE)
میشود گفت این مدل از اولین الگوهای کمربندِ مدرن امروزی بوده است. شتلین راه حلِ عصر ویکتوریا برای در دسترس داشتن وسایل ضروری و روزمرهی زنان بود. حاملهای دور کمر، اکسسوری ای جهانی در میان فرهنگهای دنیا بودند که پیشتر نیز مورد استفاده قرار میگرفتند. نام این ترند از نام بانویی بنام La Chatelaine که رئیس دیوان فرانسه و مسئول کلیدهای شاتو(در زبان فرانسوی به معنای قلعه) بود گرفته شده است. زمانی که بعنوان یک قلاب تزئینی که دور کمر بسته میشد و ضمیمههایی مانند قیچی، قلابهای دکمهای، شیشههای عطر، یک ساعت، ابزار سوزن دوزی، دفتر یادداشت و دوای استشمامی به آن آویزان میشد، شتلین به وسیلهای کاربردی تبدیل شد. بسیاری از شتلینها یک کلید نمادین بعنوان نشانی از اصلیت نام فرانسوی خود بر روی خود دارند اما باقی آیتمها به خود فرد و زندگی روزانهی او بستگی دارد.
چون مردان اغلب پول و وسایل جیبی سنگینتر را حمل میکردند، کیف دستی بانوان اغلب کوچک بود یا اصلا نیازی به کیف نبود، شتلین به ترکیبی عالی از کاربردی و به روز بودن تبدیل شده بود. شتلینها توسط برندهای معتبری مانند Tiffany و Lalique تولید میشدند و بعنوان نمادی از انتهای شیک بودن ارائه میشد. چون کیفها با گذشت زمان بزرگتر میشدند، کم کم شتلین از ردهی محبوبترینها کنار گذاشته شد. با این حال، تجدید حیات سبک ویکتوریایی در خیلی از فشن شوهای مُد قابل رویت است و به ما راهی شیک برای گم نکردن ایرپادهایمان (هندزفری) نشان میدهد.
جواهرات سوگواری
مرگ غیرمنتظرهی شاهزاده آلبرت در سال ۱۸۶۱ تاثیر عمیقی بر روی مردم بریتانیا داشت. ملکه ویکتوریا دچار افسردگی شدیدی شد، تا آخر عمر لباس سیاه پوشید و شبها در کنار عکسی از شاهزاده میخوابید. این اتفاق باعث کشیده شدن مردم به سمت عواطف و احساسات شد که افزایش اکسسوری های یادبود را در پی داشت. ملکه اغلب گردنبندی جعبهای که داخل آن تار موهای شاهزاده آلبرت قرار داشت را بر گردن می آویخت، و حتی قطعهای مشابه را که پرترهی خود و شاهزاده در آن قرار داشت به علاوهی دو جعبهی کوچک شامل موی آلبرت را هدیه داده بود. این کار در آن دوره به جرقهای برای پیدایش جواهرات مویی بعنوان یادبودی فوت شخصی و منحصر بفرد و استثنایی تبدیل شد. موبافی تبدیل به صنعتی شبیه به قلاب بافی در تزییناتی همچون سنجاق، گوشواره و حلقههای گل که در آن دوره میبافتند شده بود.
همزمان که فرهنگ سوگواری در سال ۱۸۸۰ شروع به کمرنگ شدن کرد، محبوبیت این ترند هم رو به کاهش گذاشت. استایلهای عزاداری نمادی از ایدئولوژیهای عصر ویکتوریا است که بر کار طراحان متعددی از جمله الکساندر مک کویین تاثیر گذاشت. او موی خود را روی نواری از پرسپکس قرار داد و آنرا به لباسهای خود دوخت، نه تنها بعنوان یادبودی از آن دوران بلکه بعنوان اقدامی در جهت اعطای یک رابطهی شخصی به لباسهایش بود.
چشمانِ معشوق
میگویند زیبایی در نگاه بیننده است، این باور به خصوص برای جواهراتِ چشمانِ عاشق در عصر ویکتوریا صدق میکند. در ادامهی داستان شاهزاه جورج ولز عاشقِ ماریا آنه فیتزبرت که یک بیوهی کاتولیک بود میشود. قوانین سلطنتی در آن زمان اجازه نمیدادند یک زنِ بیوه ملکه شود، درنتیجهی پیشنهاد شاهزاده جورج برای جلوگیری از جنجال، خواستگاری فاجعه آمیزی حاصل شد و فیتزبرت از کشور فرار کرد. برای این عشق ممنوعه شاهزاده نامهای پرشور را که حاوی هدیهای فریبنده بود نوشت:” من یک بسته و همچنین یک چشم برای تو فرستادم.”
نامه حاوی یک پرترهی مینیاتوری از چشم شاهزاده بود که با نگاهی عاشقانه نقاشی شده بود. اندکی بعد، آن دو بصورت غیرقانونی ازدواج کردند و فیتزبرت طرح چشمان خود را در جعبهای پیشکش شاهزاده کرد.
این ابزار مسحورکننده برای اولین بار در دورهی جورجیا شهرت پیدا کرد و تا زمان ویکتوریا گسترش پیدا کرد و خود ملکه ویکتوریا تعدادی از این لوازم را سفارش داده بود. بخشی نقاشی و بخشی از سنگهای قیمتی عمل تبادل چشم مینیاتوری منطبق با ایدههای دورهی ویکتوریا است چون مردم آن زمان نمیتوانستند تکهای از خود را به دیگری بدهند. ولی چرا فقط چشم؟ هانکه گروتنبوئر، مورخ هنر در کتاب خود Treasuring the Gaze: Intimate Vision in Late Eighteenth-Century Eye Miniatures که سال ۲۰۱۲ منتشر شد ذکر کرد:
“این نگاه یک فرد است (نگاه معشوق) که دربردارندهی چیزهاست، این نگاه است که یک نفر میخواهد تصور کند و زمانی که بهم نگاه می کردند را احساس کند.”