مد یکی از شاخههای فرهنگ عمومی است که از اواخر قرن نوزدهم به شکل شفاف تاثیرپذیری خود از هنرهای زیبا مانند نقاشی و مجسمهسازی را داشته و دارد. لباس ارزشهای مرتبط با هویتهای اجتماعی را از طریق بیان بصری قابل مشاهده میکند و همواره همچون رسانه برای انتقال مجموعهی اطلاعاتی که بر مبنای آن میتوان وضعیت جامعه و حکومت را مشاهده کرد، مورد توجه قرار گرفته است. اطلاعاتی که برای دریافتشان نیاز به بازدید از موزهها و گالریها نداریم.
وضعیت سیاسی و اجتماعی اروپا در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20
اکثر کشورهای اروپایی تا اواخر قرن 19 دارای حکومت مستقل و مستقری نبودند. در میان آرمانهای توسعهیافتگی مردم این کشورها، حکومتهای آرمانگرا و ناسیونالیستی شکل گرفتند که با سر و صدای فراوان و شعارهای زیبا وعدهی یک جامعه آرمانی را میدادند و ملتها را به سمت خود جذب میکردند. در این زمان جنبشهای چپ و کمونیستی، در اوج محبوبیت خود بودند. حس افراطی ناسیونالیسم و افسانهی برابری بین انسانها در کمونیسم و جنبشهای سیاسی چپ نمایان شد. علاوه بر این، قرن بیستم، قرن ابداعاتی چون خودرو و ماشین بخار بود و این ابداعات ابزاری در دست حکومتهای چپ برای تبلیغ زندگی مدرن و توسعهیافته بدون تبعیض برای همه بود.
در نتیجه نحوه نگریستن به هنر نیز دچار دگرگونی و مرحلهی جدیدی به نام هنر مفهومی آغاز شد. در هنر مفهومی، موضوع و ابزار هنر تغییر و ایده از اجرا اهمیت بیشتری پیدا کرد تا هنر، ابزاری در دست انسان مدرن برای تبلیغ ایدئولوژی و تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی باشد.
فوتوریسم (آیندهنگری)
هنرمندان فوتوریست اولین جرقههای هنر مفهومی را زدند. آنان در تمامی عرصههای ادبی و هنری ایدههای انقلابی و ساختارشکنانه مطرح کردند. فوتوریستها عصر جدید را ستایش میکردند و خواهان جهانی مکانیکی و پرسرعت بودند. نگرش آنها ستایشگر نوعی خشونت در جامعه بود و به همین دلیل با فاشیسم ایتالیا رابطهی مستحکمی برقرار کرد و آرمانهای چپ را نمایان کرد.
نقطه آغاز جنبش، بیانیهی مارینتی، شاعر و نمایشنامه نویس ایتالیایی بود که در فوریه 1909 در صفحهی اول روزنامه فیگارو پاریس انتشار یافت. این بیانیه، فرا رسیدن نیروهای ماشینی را خوشآمد گفت و وابستگی به گذشته را باطل اعلام کرد.
نقاشان فوتوریست میخواستند کاری کنند تا نگرنده خود را داخل تابلوی نقاشی تصور کند.
امبرتو بوتچونی از جملهی این هنرمندان است. اتود مدادی او با نام نیروهای یک خیابان و دیدنیهای همزمان، نشان میدهد که تراموا در یک خیابان شهری به طرف ما حرکت میکند و از میان افراد پیاده و یک تاکسی میگذرد. خانهها همزمان با حرکت این ترامو تغییر شکل میدهند. تماشاگر خود را درگیر هیاهوی زندگی روزمره میبیند. همان چیزی که تداعی هنر فوتوریسم است؛ هیاهوی زندگی مدرن، تکنولوژی جدید و تاثیرش در زندگی ما.
عدهای دیگر از هنرمندان این جنبش نیز، با تاثیر گرفتن از جنگهای جهانی و حرکت مسلسل و بمب و خمپاره و مسموم شدن با گاز، جنبههای منفی دنیای مدرن اتمی را به تصویر کشیدند. این تاثیر در تابلوی فرنان لژه، به نام سربازان ورقباز کاملا هویداست.
سربازان ورق باز
در آگوست 1914، در آغاز جنگ جهانی اول، لژه، نقاش فرانسوی برای خدمت سربازی به جبهه اعزام شد. او در طول مدت حضورش در جنگ، اتودهای زیادی جمعآوری کرد که بعدها به نقاشی تبدیل شدند. تابلو سربازان ورق باز در دوران نقاهت او پس از حمله گاز سمی در پاریس ایجاد شد.
در این تابلو، سربازان مردمی از گوشت و خون نیستند، بلکه بیشتر شبیه رباتها هستند، با اشکال هندسی محکم و بازوهایشان مانند لولههای فولادی، عناصری تکرارشونده و یادآور ماشین جنگ هستند.
مد فوتوریست
فوتوریستها سرعت و ماشینی شدن زندگی را در کارهایشان به نمایش گذاشتند و حتی رقص و اجرا را به سمت هندسی شدن بردند. فوتوریسم در آن دوران در سینما، رقص و ادبیات و سیاست نفوذ کرده بود و در نتیجه به مد نیز راه پیدا کرد. این لباسها، ذهن انسان را به سمت تصور ادمهای آهنی میکشاندند. بیانیههای مد فوتوریستی، لباسهای شلوغ، با رنگهای درخشان و خطوط پویا را پیشنهاد میدهد. به همین دلیل لباسها بنفش، زرد یا قرمز بودند. آنها شروع به معرفی انواع جدید مواد در طراحی مد کردند. تمام اشکال تقارن را لغو کردند و در عوض از الگوهای پراکنده، هندسی و مواد رایجی که هرگز در زمینه مد استفاده نشده بودند (مثلاً پلاستیک و فلز) استفاده کردند.
مد فوتوریست در سینما و تئاتر
نمونهی بارز این تاثیر، طراحی لباس فیلم بالهی مکانیکی به کارگردانی فرنان لژه درسال 1924 بود که توسط ایوپاناگی انجام گرفت.
این فیلم قطعه موسیقی زیباییست که لژه به زبان سینما ساخته است. درست مثل یک باله؛ لژه در فیلمش از حرکت مکانیکی و خشن چرخدندهها، حرکات زیبا و نرمی میسازد که شبیه باله است. با استفاده از همان ریتم و همان رقص. این فیلم بیانگر میل به ترکیب انرژی ماشینها با ظرافت باله کلاسیک بود.
ما در فیلم با تصاویری مواجه هستیم که در حال تغییرند. این موضوع تلاشی برای درک و یا توضیح رقص باله مکانیکی نیست، بلکه در مورد اجازه دادن به تقسیم بخشهای عقلانی ذهن است تا اجازه ظهور تصورات ناخودآگاه را بدهد. فیلم بالهی مکانیکی یک فیلم سورئال و دادا است.
معروفترین طراحان مد فوتوریسم
جاکومو بالا
جاکومو بالا نقاش، مجسمهساز و طراح مد ایتالیایی، اولین کسی بود که به مد آیندهنگر دست یافت. بین سالهای 1912 و 1913، او اولین پروژههای مد خود را ایجاد کرد که در آن از همان عناصر رسمی نقاشیهایش استفاده کرد. او امیدوار بود بتواند با خطوط سرعت و پرتوهای رنگارنگ روی پارچه، حتی محافظهکارترین فرد را نیز الگویی از پویایی کند. نمونه طرحهایش جلیقهها و کراواتهایی با رنگهای روشن بودند.
جاکومو بالا دو مانیفست مد با عنوانهای «مانیفست لباسهای مردانه آیندهنگر» و «لباس ضد خنثی: مانیفست آیندهنگر» در سال 1914 نوشت.
بالا در مانیفست لباس مردان آیندهنگر، لباسهایی با خطوط ساده، رنگهای شاد و پویا را پیشنهاد میکرد. مثل کت و شلوار آیندهنگر که باید غم کت و شلوار مشکی را رد کند و هماهنگ با پویایی شهرهای مدرن طراحی شود.
مانیفست دوم بیانگر مفهوم نظری زیباییشناسی آیندهنگر در مورد مد است. باید لباسهای آیندهنگر، شاد، جسورانه با رنگهای درخشان و خطوط پویا اختراع شود. آنها باید ساده باشند تا ساخته شوند. این فراخوان، زیباییشناسی را با درک زیرکانه با مبانی تجاری آن درهم آمیخت.
تایات
ارنستو میکائلس، معروف به تایات، طراح و هنرمند ایتالیایی، در سال 1918، با الهام از مفاهیم کاربردی بیان شده توسط جیاکومو بالا لباسی به نام توتا طراحی کرد که سرهم بود و جنسیت خاصی را شامل نمیشد. توتا در زبان ایتالیایی به معنای همه است. توتا در زمان ظهور خود، لباسی نوآورانه بود، متفاوت از مدهای معاصر و با هدف غلبه بر تمایزات طبقاتی. توتا بیانگر آرمانهای برابری طلبانه است، با هدف رسیدگی به مشکلات اقتصادی ایتالیا، پس از جنگ جهانی اول. طراحی توتا، لباس در فضای شهری در حال تحول را باز تعریف کرد و آن را به عنوان نماد مناسبی از مدرنیته نامید.
در مد معاصر، لباسهای شغلی منبع دائمی الهام هستند. یونیفورم و لباسهای شغلی برای بیان تمایزات اجتماعی استفاده میشد.
اما هدف تایات ارائه لباسی بود که آزادی حرکت را برای بدن به حداکثر میرساند و یک سبک زندگی فعال جسمانی را هدایت میکرد. بنابراین الگویی برای رهایی بدن در زمان بین جنگها طراحی کرد. در چشم انداز تایات، این یک راه حل جهانی، خلاقانه و آزاد بود که به ریتم جدیدی از زندگی پاسخ میداد. توتا ظاهر مشابه افرادی را که آن را میپوشند، تداعی میکرد. این لباس توسط چتربازان، هوانوردان، موتورسواران و اسکیبازان پوشیده میشد و باعث میشد هر ارگان لباس فرم مخصوص به خود را نداشته باشد و مردم در همهی مشاغل برابر باشند؛ که تداعی کنندهی آرمانهای چپ کمونیست بود.
کانستراکتیویسم (ساختارگرایی)
CONSTRUCTION یا همان ساختمان، اصطلاحی است برای ترکیببندی در یک اثر هنری. پیکاسو نسختین کسی بود که کولاژ یا تکهچسبانی را در کارهایش پیاده کرد.
ساختارگرایی روسی که در حوالی سال 1919 به عنوان یک جنبش هنری متولد شد، ایدئولوژی «هنر تولید» را مطرح کرد، یعنی هنری با معنای اجتماعی و هدف عملی. این جنبش، ریاضیات و فلسفه را برترین استعدادهای انسان میدانست و در معماری، نقاشی، طراحی صنعتی و مجسمه سازی و حتی مد نمایان گشت. ساختارگرایی بر اساس انطباق زیباییشناسی هندسی با علم و مهندسی، توسط جذبشدگان به جنبش فوتوریسم در روسیه شکل گرفت. این رویکرد آوانگارد هنری پاسخی به سرمایهداری بود. نماینده یک عامل تغییر که میتواند به آینده ایدهآل اجازه ورود به زمان حال را بدهد.
تاتلین هنرمند روس، نقش مهمی در شکلگیری هنر اتحاد جماهیر شوروی داشت. او برج اینترناسیونال سوم را طراحی کرد که قرار بود در سنپترزبورگ از فولاد و شیشه، مصالح ساختمانی مدرن ساخته شود. این برج هدایت کنندهی انسانها بر روی زمین بود و برعکس برج بابل در افسانهها، قصد داشت انسانها را به هم نزدیک کنند. که همان آرمانهای کمونیسم در برادری بود.
مد کانستراکتیویست
اولین طرحها، در اصل بهعنوان لباسهای صحنهای برای تئاتر در نظر گرفته شده بود. آنها حرکات نمایشی مکانیزه را مشخص کردند. با این حال، جالب توجه است که جهان داستانی تئاتر، برای ساختارگرایان به زمینه تجربی تبدیل شد.
مقوله زیباییشناسی به تدریج با فرآیند تولید یکی شد. لباسها برای کار کردن ساخته شده بودند، امکان جابجایی آسان را فراهم میکردند و مهمتر از همه، هیچ تلاشی برای نشان دادن تمایز اجتماعی نداشتند. سادگی و الگوهای هندسی صرفاً جنبههای عمدی طراحی نبود، بلکه نتیجه محدودیت در تولید نیز بود.این لباسها هیچ توجهی به زیباییشناختی فردی نداشتند و صرفا بر نقش صاحب لباس در جامعه تأکید داشتند. در این دیدگاه، لباس دیگر کالا نیست و به یک «رفیق» تبدیل میشود.
لباسهای کنستراکتیویست علیرغم اینکه برای واقعیت زندگی عادی در یک جامعه سوسیالیستی خلق شده بودند، به دلیل کمبود منابع در شرایط سخت اقتصادی پس از انقلاب، طرحهای آزمایشی باقی ماندند. شکست نهایی ساختارگرایی میتواند شکست دولت سوسیالیست را در برآوردن نیازهای مصرفکننده آشکار کند.
تأثیر عظیم ساختارگرایی روسی بر مد در دهههای بعد مشهود است. ساختارگرایان روسی ایده تولید انبوه را معرفی و مفهوم لباسهای ورزشی مدرن را تعریف کردند. ارزشهای ساختارگرایی را امروزه میتوان در علاقه به پایداری مشاهده کرد.
استپانووا و تغییر معیارهای جنسیتی در طراحی مد
مشارکت طراحان زن در زمینههای خلاقانه سوسیالیستی تمایل آنها را برای تغییر هنجارها را نشان میدهد. زن نباید کالا باشد. بسیاری از طرحهای سازندهگرا، تک جنسیتی بودند، و لباسهای جعبهای باعث از بین بردن جنسیت تنه زنانه میشدند. طرحهای ورزشی استپانووا زنانی را معرفی میکند که با ارزش ساختارگرایی برابریخواهی گره خوردهاند و به جای دامن، لباسهای دوشاخه که سرهمیهای شورتکدار است، میپوشند. مواضع تقریباً نظامی است. زنان بهعنوان جنگجویان آیندهنگر یک «ماشین جمعی منضبط» ظاهر میشوند.
استپانووا و تاتلین همچنین مفهوم پروزودژدا که در زبان روسی به معنای لباس تولیدی است را معرفی کردند که با در نظرگرفتن ناشناس بودن، سادگی و کارایی طراحی شده بودند و عناصر تزئینی را حذف کردند. در مقایسه با توتا ایتالیایی، که یک لباس برای همه موارد بود، پروزودژدا به یک عملکرد تولیدی خاص مرتبط بود و به هنجارها پایبند بود.
علیرغم شباهتی که توتا و پروزودژدا با لباس کار آن زمان دارند، پتانسیل انقلابی آنها فقط اگر در چارچوب فرهنگی و هنری که در آن متولد شدهاند و در ارتباط با ذائقه همزمان توده مردم در نظر گرفته شوند، آشکار میشوند.
تاثیری فراتر از مرزهای جوامع کمونیست
از جمله تاثیراتی که فوتوریسم و کانستراکتیویسم بر مد جهان گذاشتهاند، اختراع شلوار جین است. شلوار جین آبی اولین موردی است که در آن مردم طبقه متوسط سبک طبقه کارگر را میپذیرند و یک انقلاب واقعی را به اجرا درآورد و در اواخر دهه 1930 در خارج از محیط کار نیز مورد استفاده قرار گرفت.