توبیاس مجموعه جدیدش با عنوان “روح” را ، که پیکره هایی لاغر و شبه انسان هستند و در نگاه اول مانکن هایی دیوانه بنظر می رسند، برای فروشگاه دیستوپیایی بالنسیاگا طراحی کرده است. او با نرده های لوله ای …

آیا یک فروشگاه لاکچری لباس باید نگاهی ایدئال از تجربه انسانی به خریداران بدهد؟ پاسخ هنرمند سوییسی، توبیاس شپیختیش Tobias) Spichtig) منفی است. توبیاس مجموعه جدیدش با عنوان “روح” را ، که پیکره هایی لاغر و شبه انسان هستند و در نگاه اول مانکن هایی دیوانه بنظر می رسند، برای فروشگاه دیستوپیایی بالنسیاگا طراحی کرده است. او با نرده های لوله ای آلومینیومی، نیمکت های جیر و چشم انداز ابرها که بر سقف پروجکت شده، کاری کرده است که این فروشگاه شبیه به صحنه های فیلم بنظر برسد. صحنه هایی متشکل از مدل ها که از شرایطِ جوی و زمین در حال نابودی فرار میکنند.

این نگاه نیهیلیستی بالنسیاگا که توسط دمنا وازالیا و نیکلاس بیلدشتاین زار طراحی شده، می تواند تجربه ای نو و متفاوت برای خریداران باشد. جدای از این فروشگاه ها، توبیاس شپیختیش مجسمه هایش را در مکان هایی در پاریس، لندن و شهرهای دیگر به نمایش گذاشته است. در ادامه مصاحبه ای از این هنرمند سوئیسی با مجله Interview را خواهیم داشت؛ با Fashion magazine برندکده همراه باشید. 

IM : یکبار بهم گفتی که این مجسمه های “روح” را ساختی چون که خیلی احساس تنهایی میکردی و میخواستی که دوستانت در خانه ات رفت و آمد داشته باشند. درسته؟

توبیاس اشپیختیش : آره، من تنها زندگی میکردم و مدام به این قضیه فکر می کردم که آدم هایی  در اوقات مختلف دورم باشند. یادم است که به مناسبت سال نو جشنی برپا کردم و یکسری لباس بعد از میهمانی در خانه ام جا ماند. احساس می کردم این لباس ها که دورم ریخته شده، دارند بهم نگاه می کنند. خیره شده اند به من. یا بعضی وقت ها همچین احساسی داری که “لعنت اون یه آدمه؟!” پس من سعی کردم تا آن ها را بردارم و کاری باهاشون بکنم.

IM : بنابراین تو جشن های بیشتری گرفتی تا لباسهای بیشتری داشته باشی.آره؟

اشپیختیش : راستش بالاخره تصمیم گرفتم تا از مغازه ها لباس های موردنظرم را بخرم. مجسمه ها بهانه ای بودند تا خرید کنم. همیشه علاقه زیادی داشتم تا به یک طریقی وارد فشن بشم. اما هیچوقت پول کافی نداشتم. اما به خودم گفتم که اینبار میتوانم لباس بخرم، چون میتوانم با آنها کار کنم.

IM : خب اگر لباس ها می توانند متریال کار یک هنرمند باشند، پس خریدن لباس می تواند راهی برای ساختن مجسمه باشد…

اشپیختیش : راستش اگر بخواهی مجسمه فیگوراتیو کار کنی و یک بدن بسازی، مطمئن باش که تمامی نسبت ها و اندازه ها برای لباس ها درست درمیآید. لباس ها تو خالی هستند و من میخواستم تا آن ها را سرپا نگه دارم. زمانی که شروع به ساختن آن ها کردم، مانکن های زیادی در موزه ها دیدم. اما ارواح متفاوت از مانکن ها هستند. آن ها لباس هایی خالی اند و من میخواستم که روح باشند یا چیزی شبیه به فرشته مرگ.

IM : آیا تا به حال برای نوع خاصی از لباس قصد خرید داشتی؟

اشپیختیش: آره. برای اغلب لباس هایی که می پوشیدم. قطعا چیزهایی هستند که نمیتوانی بخری. منظورم این است که اگر بخواهی شورت بخری، پس باید شبیه به کسی بنظر بیایی که پاهایش را قطع کرده است. و این خودش نوعی از خاص بودن است.

IM : و تو شروع به ریختن رزین در آن ها کردی…

اشپیختیش: پدرم در کار ساخت و ساز هواپیما بود و برای ساخت بخش های زیادی از آنها از رزین مخصوصی استفاده میکرد که با فایبرگلاس ترکیب میشد و برای کشتی ها هم به کار میرفت. من با شرکتی که پدرم باهاش همکاری میکرد تماس گرفتم، چون بهترین رزین را داشت. بنابراین برای ارواح موردنظرم، لباسها را با رزین خیس کردم.

IM : این مجسمه ها راه زیادی را از محل زندگیت تا این فروشگاه های لاکچری طی کردند. بنظرت این مجسمه ها در طول راه تغییر نمی کنند؟

اشپیختیش: این اتفاق به نوعی داستان موفقیت ارواح است. آن ها در ابتدا در مغازه های دست دوم فروشی بودند، اما حالا تبدیل به لباس هایی لاکچری شده اند. ولی برای خودم آن ها هیچ تغییری نمی کنند. هیچوقت.

IM : گویی آن ها در یک تئاتر بزرگ ایفای نقش می کنند. فقرایی که به ناگهان ثروتمند می شوند.

اشپیختیش: اما آن ها همه یک بازی مشخص دارند.آن ها فقط باید در اطراف بایستند و هیچکس نداند که آن ها برای چه آن جا هستند و چه بوده اند. از دیدگاهی کمی عجیب تر، آن ها کاملا غیرمنتظره هستند. چون خالی اند. به معنای واقعی خالی اند و من این را دوست دارم.

IM : برخورد خریداران معمولی با مجسمه ها را چگونه میبینی؟

اشپیختیش: فکر میکنم یک خریدار معمولی به آن ها همانطور نگاه میکند که به هر مجسمه و یا هرشخص دیگری با هر نوع لباسی. بعضی مردم ممکن است چندان توجهی به آن ها نشان ندهند.

IM : بنظرم مجسمه ها باعث ناراحتی هنرمندان می شوند…

اشپیختیش: خب البته که آن ها به این مجسمه ها توجه نشان میدهند، اما ارواح تنها یک ابژه هستند و درعین حال هیچی نیستند…اما دقیقا چون هیچی نیستند، به چیزی فراتر از هیچ تبدیل می شوند. مردم آنها را با عشق پر می کنند چون نمی توانند آن ها را بپوشند.

IM : بنظرت نمایش کارها در گالری و فروشگاه چه تفاوتی دارد؟ آیا درهرصورت گالری همان فروشگاه نیست؟

اشپیختیش: آره. فقط در فروشگاه نمیتوانی مجسمه را بخری و در گالری لباس ها را. اما این یک سوال قدیمی درباره پول و هنر است. و من فکر نمیکنم که بشود عقیده ای به این رابطه پول و هنر نداشت. دقیقا شبیه به آب است؛ آب نیاز به عقیده ندارد.

IM : آیا رابطه ای بین فشن در مجسمه ها و نقاشی هایت وجود دارد؟ چون آن ها دقیقا همان مدل ها، لباس ها و عینک های آفتابی را دارند.

اشپیختیش: بله. این دقیقا همین چیزی است که در اطراف دیده می شود. چیزی است که مردم انجام می دهند و می پوشند. عینک های آفتابی باعث می شوند که مطمئن نباشی که نقاشی ها نظاره گر تو هستند و یا تو نظاره گر آن ها. نقاشی می تواند به سادگی یک گل باشد، اما یک گل به تو نگاه نمی کند.

IM : آیا به ارواح اعتقاد داری؟

اشپیختیش: ارواح همیشه در اطراف کلیساها حضور دارند و جایی که من بزرگ شدم از دوره قرون وسطی بوده است. تمامی این مجسمه ها شبیه به ارواح هستند و آن ها حضور دیوانه واری دارند که از خالی بودنشان میآید؛ نه به شکلی ترسناک بلکه حتی شیک و وزین. به همین دلیل علاقه داشتم تا این حضور را بازسازی کنم اما فقط با لباس های ورزشی و کژوال.

IM : در بخش مهمی از کارت، بازی های بامزه ای انجام دادی، اگرچه نمی توانم مطمئن درباره اش صحبت کنم. ولی …

اشپیختیش: خب راستش من قصد داشتم که کار کاملاجدی باشد. اما مردم فکر می کنند که قرار است بامزه باشد. همیشه چیزهای جدی بامزه هستند.

IM : پس شخصیت فرشته مرگ معروف باید یک کمدین درجه یک باشد.

اشپیختیش: اگر تو روی صحنه باشی، کاملا بامزه بنظر میرسی. اگر واقعا برای مقصود خاصی بایستی، بدون شک مقصودت به سمت کمدی بودن میرود. و البته ، فرشته مرگ آخرین کسی بوده که ایستاده.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Close
Close
Sign in
Close
Cart (0)

No products in the cart. No products in the cart.



Currency


en_USEnglish